سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

[ و چون خبر کشته شدن محمد پسر ابو بکر بدو رسید فرمود : ] اندوه ما بدو همچند شادمانى آنهاست ، جز که از آنان دشمنى کاست و از کنار ما دوستى برخاست . [نهج البلاغه]

گنجشک
سه شنبه 87/7/30 ::  ساعت 3:51 عصر

 

سفر به سوی خراسان :

 

مأمون برای عملی کردن اهداف ذکر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدینه, خدمت حضرت رضا (علیه السلام ) فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوی خراسان روانه کنند. همچنین دستور داد حضرتش را از راهی که کمتر با شیعیان برخورد داشته باشد, بیاورند. مسیر اصلی در آن زمان راه کوفه ، جبل ، کرمانشاه و قم بوده است که نقاط شیعه‌نشین و مراکز قدرت شیعیان بود. مأمون احتمال می‌داد که ممکن است شیعیان با مشاهده امام در میان خود به شور و هیجان آیند و مانع حرکت ایشان شوند و بخواهند آن حضرت را در میان خود نگه دارند که در این صورت مشکلات حکومت چند برابر می‌شد. لذا امام را از مسیر بصره ، اهواز و فارس به سوی مرو حرکت داد.ماموران او نیزپیوسته حضرت را زیر نظر داشتندواعمال امام رابه او گزارش می دادند.

 

 امام رضا

 حدیث سلسلة الذهب :

 

در طول سفر امام به مرو ، هرکجا توقف می‌فرمودند, برکات زیادی شامل حال مردم ان منطقه می شد. از جمله هنگامی‌که امام در مسیر حرکت خود وارد نیشابور شدند و در حالی که در محملی قرار داشتند از وسط شهر نیشابور عبور کردند. مردم زیادی که خبر ورود امام به نیشابور را شنیده بودند, همگی به استقبال حضرت آمدند. در این هنگام دو تن از علما و حافظان حدیث نبوی, به همراه گروه‌های بیشماری از طالبان علم  اهل حدیث و درایت، مهار مرکب را گرفته وعرضه داشتند :" ای امام بزرگ و ای فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاک و اجداد بزرگوارت سوگند می‌دهیم که رخسار فرخنده خویش را به ما نشان دهی و حدیثی از پدران و جد بزرگوارتان پیامبر خدا برای ما بیان فرمایی تا یادگاری نزد ما باشد ". امام دستور توقف مرکب را دادند و دیدگان مردم به مشاهده طلعت مبارک امام روشن گردید. مردم از مشاهده جمال حضرت بسیار شاد شدند به طوری که بعضی از شدت شوق می‌گریستند و آنهایی که نزدیک ایشان بودند ، بر مرکب امام بوسه می‌زدند. ولوله عظیمی در شهر طنین افکنده بود به طوری که بزرگان شهر با صدای بلند

از مردم می‌خواستند که سکوت نمایند تا حدیثی از آن حضرت بشنوند. تا اینکه پس از مدتی مردم ساکت شدند و حضرت حدیث ذیل را کلمه به کلمه از قول پدر گرامیشان و از قول اجداد طاهرینشان به نقل از رسول خدا و به نقل از جبرائیل از سوی حضرت حق سبحانه و تعالی املاء فرمودند: " کلمه لااله‌الاالله حصار من است پس هرکس آن را بگوید داخل

حصار من شده و کسیکه داخل حصار من گردد ایمن از عذاب من خواهد بود. " سپس امام فرمودند: " اما این شروطی دارد و من خود از جمله آن شروط هستم ".

 

این حدیث بیانگر این است که از شروط اقرار به کلمه لااله‌الاالله که مقوم اصل توحید در دین می‌باشد، اقرار به امامت آن حضرت و اطاعت وپذیرش گفتار و رفتارامام می‌باشد که از جانب خداوند تعالی تعیین شده است. در حقیقت امام شرط رهایی از عذاب الهی را توحید و شرط توحید را قبول ولایت و امامت می‌دانند.


¤ نویسنده: ه.رضاپور


یکشنبه 87/7/14 ::  ساعت 3:52 عصر

چه روز بزرگی بود برای یثرب! پیامبر، سوار بر شتر از ((قبا)) به سوی ((یثرب)) رفت. یاران از قبیله های ((اوس)) ، ((خزرج)) و ... با قلبهای مشتاق و چشمهای خیس ، از پیامبر دعوت کردند. ولی پیامبر ، ریسمان شتر را بر گردنش انداخت و با مهربانی گفت: ((این شتر، خودش مأمور است که درکجا مرا پیاده کند.)) مردم مدینه با رویی گشاده و خندان، هلهله کنان اطراف پیامبر را گرفته بودند. شتر آرام و با وقار قدم بر م داشت و پیش می رفت. شتر، آرام و با وقار قدم بر می داشت و پیش می رفت. سایه شاخ ه های بلند و خاک آلود نخلها، کمی از گرمای هوا می کاست.


خورشید بر بالای نخلها، لبخند می زد و هوای گرم مدینه، بوی آواز گنجشکها را می داد. ناگهان شتر، جلوی خانه ((مالک بن نجار)) ایستاد و سینه بزرگش را بر زمین گذاشت. اما لحظه هایی بعد، در برابر چشم های گرد شده از تعجب مردم، برخاست و باز جلو رفت. زمزمه ها بلند تر شد. همه از خود می پرسیدند: ((شتر درکجا خواهد نشست ؟ ایا این اغتخار نصیب من خواهد شد؟ ))


شتر در مقابل د رچوبی فرسوده و چوبی ((ابو ایوب انصاری)) ایستاد و بعد، در همان جا زانو زد و اشک شادی در چشم های ابو ایوب انصاری حلقه زد و بعد از آن یقرب ، نام ((مدینةالنبی)) (شهر پیامبر) به خود گرفت


¤ نویسنده: ه.رضاپور


شنبه 87/6/30 ::  ساعت 2:46 عصر

زندگى سیاسى هشتمین امام علیه السلام

سپاس بر خداوندى که پروردگار همه گیتى است.

و رحمت و درود بر بهترین آفریدگانش یعنى محمد صلى اللَّه علیه وآله و خاندان پاک و وارسته او.

این کتاب متن فشرده و ترجمه شده اى از دستاورد تحقیقاتى نویسنده است که مدت سه سال رنج کاوش در آثار بیشمارى را بر خود هموار نمود. وى در پیش درآمد کتاب، نخست با لحنى بسیار مخلصانه و احساس برانگیز اثر خود را به پیشگاه امام زمان ارواحنا له الفداء تقدیم مى کند. سپس از بسیارى مورّخان و نویسندگانى که به شرح زندگى امام رضا علیه السلام پرداخته اند گله مى کند که چرا در پیرامون مسأله مهمى همچون «بیعت ولیعهدى امام» چندان که شایسته بود، قلم نزده اند.

وى معتقد است که حوادث گذشته تاریخى فقط داستانهایى نیستند که براى سرگرمى در کتابها نوشته شده باشند، بلکه این رویدادها شدیداً در زندگى کنونى ما نیز مى توانند نقش آفرین جریانها باشند.

تدوین تاریخ و نقد و بررسى مسایل تاریخى بیشتر به انگیزه بهره بردارى از آنها در متن زندگى عینى خود ماست. باید احوال گذشتگان را دانست و شرایط روزگارشان رانیک دریافت تا از اوج و حضیضها و جزر و مدّها بسى پند و شیوه عمل آموخت. پس رسالت و وظیفه تاریخ از این دیدگاه در بازگویى تاریخ ملّتها خلاصه مى شود، ولى نه به وجه مبتذل آن بلکه به صورت اداى یک امانت راستین که با دقّت و موشکافى ویژه بحرانهاى فکرى ومادّى و تحوّلات شرایط سیاسى و اجتماعى و دیگر مسایلى که بر ملّتهاى پیشین گذشته بر ما عرضه مى گردد. اما اگر تاریخ زبانش از نقل این حکایات الکن بماند، اسطوره اى بى خاصیّت خواهد ماند و بزودى ما را با فقد تاریخ خودمان مواجه خواهد ساخت. تاریخ تنها آن نیست که بر تخت نشستن پادشاهان و یا از شوکت فروافتادن رژیمها را بیان کند، بلکه باید همچنین آیینه اى باشد که این گونه رویدادها را درست در ظروف واقعى خودشان به ما نشان بدهد. برخى از مورّخان نقش نقّال بزم افروز حکمرانان خود را بازى مى کردند. چه به خاطر خوشایند آنان همه وقایع را نمى گفتند و یا برخى ناگفتنیها را بس گفتنى مى نمودند. مثلاً چون رشته سخن به مجلس طرب و بزم مى کشید چنان با پیاله و جامهاى نگارین آن را مى آراستند که جنایت ناشى از این بزمها همه تحت الشعاع قرار مى گرفت. باز از قماش همین گونه خیانت تاریخى است سکوت و یا عدم تعمّق در علل و شوندهاى رویداد که بالطبع این شیوه ها ما را که پاى سخن تاریخ نشسته ایم، از درک واقعیت خود رویداد محروم مى سازد.

نویسنده با این دید یکى از مهمترین مسایل را در تاریخ اسلام براى تحقیق برگزیده و با این باور که هنوز کاوش جانانه در پیرامونش صورت نگرفته، کتاب ارزنده اى را تألیف کرده که به لحاظ کمیّت به پانصد صفحه قطع وزیرى مى رسد. موضوع براستى جالب توجه است، ولى به پاس رعایت حال بسیارى از خوانندگان عزیزمان که کمتر مجال خواندن مطالب مبسوطى را پیدا مى کنند مترجم عرضه داشت متن فشرده آن را مناسبتر تشخیص داد. امید است که با خواندن همین متن کنونى، خواننده مطالب اساسى کتاب و دیدگاههاى مؤلّف به بهترین وجهى آشنایى پیدا کند. ضمناً کسانى که انگیزه تحقیق بیشترى دارند خواهند توانست که به متن اصلى کتاب مراجعه کنند


¤ نویسنده: ه.رضاپور


شنبه 87/6/30 ::  ساعت 2:39 عصر

پاسخ امام (ع) به چند پرسش

پرسیدند:خدا چگونه و کجاست؟ امام فرمود:اساسا این تصورى غلط است،زیرا خداوند مکان را آفرید و خود مکان نداشت،و چگونگى ها را خلق کرد و خود از چگونگى (و ترکیب) بر کنار بود،پس خدا با چگونگى و مکان شناخته نمى شود،و به حس در نمى آید،و به چیزى قیاس و تشبیه نمى گردد.

-چه زمانى خدا بوجود آمده است؟ امام-بگو چه زمانى نبوده تا بگویم چه وقت بوجود آمده است.

-چه دلیلى بر حدوث جهان (یعنى اینکه جهان قبلا نبوده و مخلوق است) وجود دارد؟ امام-نبودى سپس بوجود آمدى،و خود مى دانى که خود را نیافریده یى و کسى که مانند توست نیز ترا بوجود نیاورده است.

-ممکن است خدا را براى ما توصیف کنید؟ -امام-آنکه خدا را با قیاس توصیف کند همیشه در اشتباه و گمراهى است و آنچه مى گوید ناپسند است،من خدا را به آنچه خود تعریف و توصیف فرموده است تعریف مى کنم بدون آنکه از او رؤیتى یا صورتى در ذهن داشته باشم:«لا یدرک بالحواس »خدا با حواس آفریدگان درک نمى شود،«و لا یقاس بالناس »به مردم قیاس نمى شود،«معروف بغیر تشبیه »بدون تشبیه شناخته مى شود،در عین علو مقام به همه نزدیک است،بدون آنکه بتوان همانندى براى او معرفى کرد،به مخلوقات خود مثال زده نمى شود،«و لا یجور فى قضیته »در حکم و قضاوت خود بر کسى ستم نمى کند...به آیات و نشانه ها شناخته مى گردد. (74) -آیا ممکن است زمین بدون حجت و امام بماند؟ امام-اگر یک چشم بر هم زدن زمین از حجت خدا وامام خالى بماند همه ى زمینیان را فرو خواهد برد.

-ممکن است در باره ى فرج (امام عصر عج) توضیح بدهید؟ امام-آیا نمى دانى که انتظار فرج جزو فرج است؟ -نه نمى دانم مگر به من بیاموزى!

امام-آرى،انتظار فرج از فرج است. (75) -ایمان و اسلام چیست؟ امام-حضرت باقر العلوم فرمودند:ایمان مرتبه یى بالاتر از اسلام،و تقوى مرتبه یى برتر از ایمان و یقین مرتبه یى برتر از تقوى است،و چیزى کمتر از یقین میان مردم تقسیم نشده است. (76) -یقین چیست؟ امام-توکل به خداى متعال و تسلیم در برابر اراده و خواست او،و رضایت به قضاى الهى،و واگذارى امور خویش به خدا (و از او مصلحت خواستن) (77) -عجب (خود بینى و خود پسندى) که عمل را از بین مى برد چیست؟ امام-عجب درجاتى دارد،از جمله آنکه کار زشت در نظر بنده جلوه مى کند و آن را نیکو مى پندارد و از آن خشنود مى شود و گمان مى کند کار خوبى انجام داده است،و از جمله آنکه بنده به خداى خود ایمان مى آورد آنگاه بر خدامنت مى گذارد،در حالیکه منت گذاشتن حق خداست. (78) -آیا حضرت ابراهیم که گفت:«و لکن لیطمئن قلبى »در دل خود تردیدى داشت؟ امام-نه ابراهیم یقین داشت،و منظورش این بود که خدا بر یقین او بیافزاید. (79) -چرا مردم از امیر مؤمنان على علیه السلام دورى کردند و به غیر او روى آوردند با آنکه سابقه ى فضائل آن حضرت و مقام و منزلت او نزد پیامبر صلى الله علیه و آله براى مردم معلوم و آشکار بود؟ امام-چون امیر مؤمنان (ع) از پدران و برادران و عموها و دائى ها و بستگان آنان که با خدا و رسول (ص) او در جنگ و ستیز بودند تعداد بسیارى کشته بود،و این باعث دشمنى و کینه ى آنان شد،و دوست نداشتند امیر مؤمنان (ع) ولى و رهبر آنان گردد و نسبت به غیر آن حضرت این احساس و دشمنى را نداشتند،زیرا غیر او در پیشگاه پیامبر (ص) و جهاد با دشمن مقام امیر مؤمنان را دارا نبود بهمین جهت مردم از امیر مؤمنان دور شدند و به غیر او رو آوردند. (80)


¤ نویسنده: ه.رضاپور


سه شنبه 87/6/19 ::  ساعت 5:3 عصر
تصویرمتحرک

¤ نویسنده: ه.رضاپور


   1   2   3      >

3لیست کل یادداشت های این وبلاگ


خانه
مدیریت وبلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه

:: کل بازدیدها :: 
14444

:: بازدیدهای امروز :: 
5

:: بازدیدهای دیروز :: 
2


:: درباره من :: 

گنجشک

:: لینک به وبلاگ :: 

گنجشک

::آرشیو وبلاگ ::

نبشته های من

:: دوستان من ::

سیب سبز
کبوتر
راحــــــــــــــــــیل
دوست
ر.ر
مرمی
ه

:: لوگوی دوستان من ::


:: اشتراک درخبرنامه ::